قیمت محصول : $0.00
فرودگاه مهرآباد از هواپیما پیاده شدیم من و مریم.
هر دو سیاهپوشیم…
هر دو دلتنگیم…
هر دو عزاداریم…
حسین واقعاً مرده بود…!؟ و یا کسی یا کسانی او را کشته بودند…!؟
همین که فهمیدند ما داریم میآییم… فوت شد…!
دودل بودیم…
شک جانمان را میخورد…
خدایا کمکمان کن…
م. دخترعمهی مریم با دو دخترش به فرودگاه مهرآباد آمد و ما را با ماشیناش به آپارتمان مریم واقع در یک مجتمع مسکونی، به شمال تهران برد و گفت که برای هفتم پدر مریم کسی جز یک دخترعمو، سه پسرعموهای مرحوم با زنانشان و زنی که ما در اینجا او را ش. ش مینامیم و مادر وی و یکی دو زن دیگر، کسی دعوت نشده است!
-بخشی از کتاب-
ادامه…