پژوهش کتاب کتاب صوتی شاهزاده هری یدکی - پژوهش کتاب

قیمت محصول : $0.00

ماجرای زندگی شاهزاده‌ای در دوره معاصر که هیچ‌کس او را جدی نگرفت! حتی خانواده‌اش…
آیا شاهزاده هری، از این که یک شاهزاده است، از این که زندگی‌اش مدام تحت نظر مطبوعات است، از این که باید قواعد متفاوتی را زندگی کند، راضی است؟

باید کتاب صوتی «شاهزاده هری، یدکی» را با صدای منصور ضابطیان بشنوید تا از عمیق‌ترین احساسات عجیبِ یک شاهزاده عصر خودمان که حتی پیر نیست و جهان را همزمان با خیلی از دهه پنجاهی‌ها و شصتی‌های کشور خودمان سپری می‌کند، باخبر شوید.
او در این کتاب از تمام اولین تجربه‌هایش می‌گوید. از چیزهایی که در زندگی یک شاهزاده شاید باورنکردنی باشد. از اولین نوشیدن‌هایش، از اولین باری که بکارتش را از دست داد، از اولین افتضاح‌هایش در برابر رسانه‌ها، از اولین تجربه دردناکش نسبت به مرگ، از اولین تجربه بوسیدنش به بدترین شکل ممکن، از اولین تجربه حضورش در جنگ، و حتی از اولین تجربه شکارش!
بیایید این آخری را مرور کنیم. شاهزاده هری تجربه اولین شکارش را این طور توصیف می‌کند:
«دوربین دوچشمی‌اش را بالا آورد. وقتی آهسته نشانه گرفتم و ماشه را فشار دادم، نفس تندش را می‌شنیدم. یک صدای گوشخراش، رعدمانند و سپس، سکوت.
ایستادیم. بعد جلو رفتیم. وقتی به گوزن نر رسیدیم، خیالم راحت شد. چشمانش حالا مات بود. همیشه نگرانی‌ام این بود که حیوان بیچاره را فقط زخمی ‌کنم و او به داخل جنگل فرار کند و ساعت‌ها در تنهایی رنج بکشد. همانطور که چشمانش بیشتر و بیشتر مات می‌شد، سندی مقابلش زانو زد. چاقوی براقش را بیرون آورد، آن را روی گردن حیوان کشید و تا شکمش باز کرد. به من اشاره کرد که زانو بزنم. زانو زدم.
فکر کردم قرار است دعا بخوانیم.
سندی اشاره کرد: «نزدیک‌تر!»
نزدیک‌تر زانو زدم، آنقدر نزدیک که بوی زیر بغل سندی را حس می‌کردم. دستش را به آرامی پشت گردنم گذاشت. فکر کردم می‌خواهد مرا در آغوش بگیرد و به من تبریک بگوید. گفت: «آفرین پسر» و سرم را داخل لاشه فرو برد.
سعی کردم خودم را کنار بکشم، اما سندی مرا بیشتر به عمق لاشه هل داد. از قدرت دیوانه‌کننده او شوکه شدم. و از آن بوی جهنمی. صبحانه‌ام از شکمم بیرون ریخت. اوه لطفا، لطفا نذار داخل لاشه گوزن استفراغ کنم. بعد از یک دقیقه دیگر نمی‌توانستم چیزی حس کنم، چون نمی‌توانستم نفس بکشم. بینی و دهانم پر از خون، روده و گرمایی عمیق و ناراحت‌کننده بود.
فکر کردم خب، پس مرگ این است. خون‌ریزی نهایی.
آن چیزی نبود که تصور می کردم.
ضعیف و بی‌حال رفتم. خداحافظ همگی!»
عجیب این که با وجود تمام جذابیت‌های زندگی سلطنتی، شاهزاده هری میل زیادی به معمولی بودن داشت در حدی که معمولی بودن، معمولی رفتار کردن، معمولی خرید کردن و حتی معمولی ارتباط برقرار کردن با دیگران برایش به یک آرزو تبدیل شد. یکی از جاهایی که می‌توانست معمولی باشد، در زمان حضورش در افغانستان بود. زمانی که برای او نام مستعار «بیوه شش هفت» را انتخاب کردند و او به شکل ناشناس، تبدیل به آدمی معمولی شد:
«من هم بیوه شش هفت بودم. من در زندگی‌ام نام‌های مستعار زیادی داشتم، اما این اولین لقبی بود که بیشتر شبیه یک نام مستعار بود. من واقعاً و واقعاً می‌توانستم پشت آن پنهان شوم. برای اولین بار من فقط یک نام، یک نام تصادفی و یک عدد تصادفی بودم. بدون عنوان. و بدون محافظ. آیا این چیزی است که دیگران هر روز احساس می‌کنند؟ من از عادی بودن لذت می‌بردم، در آن غوطه‌ور می‌شدم و همچنین به این فکر می‌کردم که چقدر برای یافتن آن، سفر کرده‌ام. افغانستان مرکزی، زمستان مرگبار، در دل نیمه‌شب، وسط یک جنگ، در حالی که با مردی پانزده هزار پا بالای سرم صحبت می‌کردم، زندگی چقدر غیرعادی بود، اگر این اولین جایی بود که احساس می‌کردم عادی هستم؟»

یکی از مزیت‌های شنیدن کتاب صوتی «یدکی» این است که از وضعیت نیروهای بریتانیایی ساکن در افغانستان در زمان مقابله با طالبان آگاه می‌شوید. از این که این نیروها دقیقا چه کاری می‌کردند، چطور حمام می‌رفتند، معمولا چه غذاهایی می‌خوردند و حتی چگونه می‌جنگیدند و از خودشان دفاع می‌کردند. در میان این اطلاعات که عموما در بخش دوم کتاب توضیح داده شده، گاهی از تعجب متحیر می‌شوید و تازه متوجه می‌شوید که دنیای نیروهای بریتانیایی در جنگی در خاورمیانه، با آنچه تصورش را می‌کردید، چقدر متفاوت است… خیلی متفاوت…
هری تعدادی از نیروهای طالبانی را در طول مدت اقامتش در افغانستان کشته است، که ماجرای بعضی از آنها را در کتابش شرح داده. او طبق گفته‌های خودش یک هدف مهم داشته است: «ترجیح می‌دادم در جهانی زندگی کنم که در آن طالبان وجود نداشته باشد، جهانی بدون جنگ.»

از جنگ و حواشی آموزش‌های نظامی شاهزاده هری که بگذریم، یکی دیگر از موضوعات جالب این کتاب ماجراهای آشنایی با دخترانی است که قصد ازدواج با آنها داشت اما هر کدام با مشکلی عجیب مواجه می‌شدند. از میان تمام آنها، نوع ارتباطش با مگان خاص‌تر بود. رابطه‌ای که به خاطر ماندگاری‌اش حتی نیاز روحی شدیدی پیدا کرد که به یک روانشناس مراجعه کند. بخشی از خصوصی‌ترین حرف‌های هری درباره زندگی‌اش را باید در همان اتاق مشاوره دور از چشم مطبوعات و انتقادات دیگران شنید.
در بخشی از روند درمانش او برای درمانگرش تعریف می‌کند که: «یادم آمد یک روز در لودگروو، مامان در جوراب من آب‌نبات گذاشت. بردن شیرینی و شکلات از بیرون به مدرسه ممنوع بود، بنابراین مامان داشت قوانین مدرسه را زیر پا می‌گذاشت. وقتی این کار را انجام می‌داد می‌خندید، همین باعث می‌شد من او را بیشتر دوست داشته باشم. یادم آمد هر دوی ما در حالی که آب‌نبات‌ها را در جوراب فرو می‌کردیم می‌خندیدیم، و من جیغ می‌زدم: اوه مامان، تو خیلی شیطونی! برند آن آب‌نبات‌ها یادم هست: اوپال فروتز.»
یکی از بخش‌های پرهیجان این کتاب ماجرای آشنایی او با مگان و تمام حواشی آن و خصوصا، اتفاقات روز عروسی‌شان است که بخش عمده توضیحاتش در فصل سوم این کتاب جای گرفته ماجرای تاج، لباس‌ها، تاثیرات بد پاپاراتزی‌ها و حتی رابطه دو برادر و دو عروس خانواده با یکدیگر.

اگر شما از کسانی بودید که ماجرای عروسی هری و مگان را در تلویزیون و رسانه‌های مجازی دنبال می‌کردید، در این کتاب، جزئیات عجیب و دست‌اولی از این مراسم خواهید یافت که بابت بعضی‌هایش احتمالا متعجب هم می‌شوید.
منصور ضابطیان برای خوانش این کتاب تلاش کرده تا احوال شاهزاده هری، این شاهزاده مطرود و البته تحقیرشده را به خوبی منتقل کند. پیش‌تر، از منصور ضابطیان کتاب‌های صوتی متعددی منتشر شده که این خواندن این اتوبیوگرافی یکی از متفاوت‌ترین آنهاست.

کتاب «شاهزاده هری، یدکی» با ترجمه مهرنام سپهری، با صدای منصور ضابطیان و انتخاب موسیقی رامین وطن‌نیا از سوی انتشارات نوین کتاب در قالب کتاب صوتی تولید شده است. این کتاب، در انتشارات کتاب کوچه به صورت نسخه چاپی و دیجیتال منتشر شده است.

ادامه…

به این پست امتیاز دهید.
بازدید : 338 views بار دسته بندی : تاريخ : 30 آوریل 2023 به اشتراک بگذارید :
دیدگاه کاربران
    • دیدگاه ارسال شده توسط شما ، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
    • دیدگاهی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با محصول باشد منتشر نخواهد شد.