پژوهش کتاب کتاب صوتی کوچکترین چیزها را می دیدم - پژوهش کتاب

قیمت محصول : $0.00

– بخشی از داستان:
توی رختخواب بودم که صدای در نرده‌ای حیاط را شنیدم. خوب گوش دادم صدای دیگری نشنیدم اما صدای در را شنیده بودم. کوشیدم «کِلیف» را بیدار کنم انگار بی‌هوش شده بود. بنابراین بلند شدم و رفتم کنار پنجره ماه به چه درشتی بالای کوه‌های دور و بر شهر ولو شده بود. سفید بود و پر از خراش. هر پخمه‌ی کودنی می‌توانست طرح صورتی را در آن ببیند.
روشنایی آن قدر بود که بتوانم تمام چیزهای توی حیاط را ببینم. صندلی‌های توی چمن، درخت بید، بند رخت که بین دو تیرک کشیده شده بود، اطلسی‌ها، نرده‌ها و حیاط که چهارطاق باز بود. اما هیچ جنبده‌ای جنب نمی‌خورد. از سایه‌های ترسناک خبری نبود. همه‌چیز زیر نور مهتاب بود و من کوچک‌ترین چیزها را می‌دیدم، مثلاً گیره‌های روی بند رخت را.
دست‌هایم را روی شیشه حایل ماه کردم. کمی دیگر نگاه کردم. گوش سپردم. بعد به رختخوابم برگشتم.
اما خوابم نمی‌برد. هی غلت و واغلت زدم. فکرم پیش دری بود که باز مانده بود. فکرش دست از سرم بر نمی‌داشت.

ادامه…

به این پست امتیاز دهید.
بازدید : 168 views بار دسته بندی : تاريخ : 17 ژوئن 2023 به اشتراک بگذارید :
دیدگاه کاربران
    • دیدگاه ارسال شده توسط شما ، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
    • دیدگاهی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با محصول باشد منتشر نخواهد شد.